نگاهی به زندگی رسول زنگشاهی
فهرست
نگاهی به زندگی رسول زنگشاهی
مَرد در فقر مُرد . رسول زنگشاهی نوازندهی برجستهی سازِ آواز که هشتمین نسل از خانوادهای بود که همهشان قیچک مینواختند , در فقر و در خانهای استیجاری و با پایِ قطعشده از دیابت رفت . خب همانطور که انتظار می رفت , سیلِ پیامهای تسلیت از مدیران و هنرمندان سرازیرشد ; ولی او معاش سختی از سر سپری کرد ; مثلِ خیلی دیگر از هنرمندانِ موسیقی نواحی کشورایران که هنوز هم در کناره و کنارِ این سرزمین به حیاتِ خود ادامه میدهند در رنج و نمونهاش همین «حیدر علی عاشق» که رنجنامهاش چند روزی است در شبکههای اجتماعی دست به دست می شود .
در صورتیکه از پیشینهاش بخواهید , اینکه استاد رسول زنگشاهی معروف به «رسولبخش» در سال ۱۳۲۰ در بخش «آشار» از توابع شهرستان «مهرستان» دیده به جهان گشود و از همان زمان کودکی در جوار بابا و پدربزرگ خویش هنر نواختن ساز و قیچک را آموخت و در ۱۴ سالگی رسما در مجالس مختلف کار نوازندگی را آغاز کرد و در سال ۱۳۸۲ مفتخر به کسب گواهی دکتری افتخاری نواختن ساز و قیچک از کشور انگلستان شد . فرانسه هم به وی دکترای افتخاری داده بود و از آن طرف مردمانِ بیش از هفت کشور دنیا از هنرنمایی او و رفتار آهنگهای رازآلودش به وجد آمده بودند , مردمِ بلوچ هم وی و سازش را به عنوانِ جزء خاطرهی موسیقایی خود برای همیشه در دل خواهند داشت ; اما حال او مرده و سرودِ آن منطقه غریبتر از قبل شدهاست . همین چندین سالِ پیش بود که در آیین گشایش دومین جلسه «گنجینههای از یاد رفته هنر ایران» وی مورد تقدیر قرار گرفت و دوباره آنگاه بود که فراموش شد .
رسول زنگشاهی یکی – دو سالِ قبل در گفتوگویی با ایسنا گفت : «اگر همهی فرانسه را به من دهید , سازم را به شما نمیدهم . » وی تا آخرین روزهای حیاتش بدین عهدِ خود متعهد ماند و با تمام مشکلاتِ مالی سازِ خود را نفروخت و کسی این مساله را قدر ندانست ; همانطور که ندیدند , سالیان قبل فرانسه میخواست به وی و تمامِ خانوادهاش اقامت این کشور را بدهد و او پذیرش نکرد و گفت : «برای من هیچکجا ایران نمیشود» حتی از اینکه به خاطر بیماری دیابتش ناچار شد از سیستان به خاش برود که آب و هوایی مطلوبتر دارد , غمگین بود .
رسول زنگشاهی روزهای سختی سپری کرد
,دو سال پیش بود که به بیمارستانی در زاهدان رفت و همسرش بارها التماس کرد که اورا به تهران بیاورند – که نیاوردند – یا به مشهد منتقلش نمایند – که نکردند – و وی در حالی از این بیمارستان مرخض شد که نیمی از بدنش کم آب شده بود .
«زنگشاهی» در تمامِ این سالیان دو قیچک داشت که با یکیاش بیش از دیگری می نواخت . سازی که از پدرش به ارث برده بود و خودش تزییناش کرده بود و جانش به جانِ آن وصل بود . نواختنِ ساز در خانوادهشان ارثی بوده است . همین اکنون هم دو پسرش «ندیم و سهیل» قیچک مینوازند و میگویند که «سهیل» نوازندهی قابلی است و با این سن و سالِ کمش , تعدادی اجرای خارجی نیز داشته است . خودِ زنگشاهی ولی میگفت : «هشت نسلِ ما همه ساز مینواختند و من نیز از 14 سالگی , ساز دستم گرفتم . » استادِ پهلوان رسول بخش , قدیمیترین نوازندهی طایفه زنگشاهی است که در این سالها در کنارِ نوازندگی , این ساز را به بسیاری هم آموزش میداد . گاهی هم در عروسیها مینواخت و از همین راه زندگیاش را تامین میکرد . درین سالها اما شرایط بدتر از گذشته شده بود , خوانندههایی که با او میخواندند , فوت کرده بودند و تازهعروس و دامادهای بلوچستان , نیز مثلِ خیلیهای دیگر ترجیح میدادند از همین موسیقیهای روز استفاده نمایند تا پهلوان برایشان بنوازد و اصلا چه کسی برای سازِ صرفا پول میدهد؟ در اینجا در همین سالنهای پرطمطراقِ کنسرت نیز چندان استقبالی از سازِ تنها نمی شود , چه رسد به بلوچستان و عروسیهایش ; پس پهلوان باقیمانده بود و 130 هزارتومان عایدی که وزارت ارشاد برایش میریخت و حرفِ مردمی که میگفتند «پهلوان حسن» کمنسل است ; زیرا موسیقی مینوازد و کارِ جهنمی میکند . هر چند که «استاد زنگشاهی» برخلافِ حرفِ مردم – امان از حرفِ مردمان – صاحبِ 22 فرزند شد که دو تا از آنها ( از همسرِ سومش خورشیدی خاتون ) به رویه آهنگ آمدند ; اگرچه آهنگ آن ها با بابا خیلی تفاوت داراست . آنان اکنون دارا هستند قیچک را با ارگ مینوازند و کسبوکارشان نیز از پدر بهتر است . خود زنگشاهی تعریف میکرد : «سهیل به من میگوید تو مگر چه جایگاهی داری که راهِ تورا بروم؟»
همهی روزها نیز برای «زنگشاهی» بد نبود
; آوازهاش در جهان پیچید و به موسیقیدانانی از فرانسه هم قیچک فراگرفت . و چند سالِ پیشین هم در جشنوارهی موسیقی فجر تجلیل شد و سه سکهی تمام فصل بهار آزادی گرفت!
وی چندین سالِ قبل دیابت گرفت . می شد مثلِ میلیونها آدمِ دیگری که دچار این بیماری میشوند , درمان شود ; البته منطقهی او محرومتر از آن بود که چنین اتفاقی صورت دهد . پایش را قطع کردند و وی پول نداشت که پای مصنوعی بخرد و یک چوب گذاشت به جای پایش . به همین آسانی . بعد از آن وعده آمد پشتِ وعده . گفتند وام قرضالحسنه به او میدهند ( که ندادند ) بارها گفت برایش سرپناهی آماده نمایند ( که نکردند ) لااقل این 130 تومان را بیشتر نمایند ( این را هم نکردند ) . دوستانش برای معاون هنریِ وقت نامه نوشتند , برای مقاماتِ بالاتر ; نتیجه؟ هیچ .
وی یکبار نیز سکتهی مغزی کرد
; همسرش ( شمسی خاتون ) در همان زمان ذکر کرد : «قبلتر که یک پا نداشت ; حالا نیز یک بخشهایی از بدنش خشک شدهاست . ما خیلی تلاش کردیم اورا ببریم بیمارستانِ بهتری ; ولی نشد . پولم را نداشتیم . پنج ماه است که مستمریاش را ندادهاند . حال هم نمیتواند راه برود . هم اکنون یکی از مسوؤلان ارشاد آمد و گفت که از فردا فیزیوتراپی نماید ; ولی اینجا نمیشود . بایستی برود جای بهتری . خداوند را شکر که بهتر است ; ولی تا حال کسی به داد ما نرسیده , حالا که بدنش خشک شده , ایکاش کاری نمایند . »
هزینههای آن بیمارستان را «خانهی موسیقی» داد و«حمیدرضا نوربخش» ( مدیرعامل خانه موسیقی ) نیز دربارهاش چنین گفت : «با پیگیریهای صورت گرفته در خصوص وضعیت استاد زنگشاهی , همه هزینههای درمانی ایشان پرداخت شد و از بیمارستان مرخص شدند . ما از حدود سه روز پیش به صورت دائمی پیگیر اوضاع استاد زنگشاهی بودهایم . از طریق ارشاد استان و صندوق اعتباری هنر و شخص آقای دکتر سید زاده ( مدیرعامل صندوق ) هم پیگیری های لازم انجام شد . »
همان زمانها بود که در فضای مجازی کمپینی برای کمکِ مالی به وی صورت گرفت و دربارهاش نوشتند : «رسولبخش زنگشاهی از برجستهترین قیچک نوازان ایران و دارای دکترای افتخاری هنری از دانشکده سوربن فرانسه بهعلت سکته مغزی در بیمارستان بستری است و معطل حمایتهای لازم . او قبل از سکته مغزی حدود یک سال بود که بهدلیل نداشتن توانایی مالی نمیتوانست برای پایش که بهدلیل دیابت قطع شدهاست پروتز تهیه نماید . این موزیسین بیمانند اما فاقد بیمهی اهل سیستان و بلوچستان پیشتر یک پای خویش را بر اثر دیابت از دست داده و پای دیگرش اکنون مبتلا نارسایی است و این کمپین برای درمانِ هزینههای او ساخته شده شدهاست . »